نوعی از گرز آهنین که دارای شش پهلو می باشد. (از آنندراج) (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). چوب دستی ضخیم و محکم که بر سر آن قطعۀ آهنی شش پهلو نصب کرده باشند و در تداول عوام شش برنیز تلفظ شود و شاید بدین مناسبت باشد: غمنامۀ دشمن سیه رو بسته ست به بال شش پر او. محسن تأثیر (از آنندراج). چون خانه مسدس زنبور می شود از باد شش پر غضب پرنیان برف. محمد سعید اشرف (از آنندراج). ریخته از شش پر هیبت شکوه مورچۀ زلزله در مغز کوه. علاءالدین فائز (از آنندراج). ، گل شش پر. سرنگون. گل سرخ. (یادداشت مؤلف). رجوع به سرنگون (گل...) شود
نوعی از گرز آهنین که دارای شش پهلو می باشد. (از آنندراج) (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). چوب دستی ضخیم و محکم که بر سر آن قطعۀ آهنی شش پهلو نصب کرده باشند و در تداول عوام شش برنیز تلفظ شود و شاید بدین مناسبت باشد: غمنامۀ دشمن سیه رو بسته ست به بال شش پر او. محسن تأثیر (از آنندراج). چون خانه مسدس زنبور می شود از باد شش پر غضب پرنیان برف. محمد سعید اشرف (از آنندراج). ریخته از شش پر هیبت شکوه مورچۀ زلزله در مغز کوه. علاءالدین فائز (از آنندراج). ، گل شش پر. سرنگون. گل سرخ. (یادداشت مؤلف). رجوع به سرنگون (گل...) شود
تفنگ و توپی که ته آن را باز کرده باروت و گلوله در وی گذارند. (ناظم الاطباء). مقابل سرپر. تفنگ که در آن فشنگ بکار برند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تفنگ شود
تفنگ و توپی که ته آن را باز کرده باروت و گلوله در وی گذارند. (ناظم الاطباء). مقابل سرپر. تفنگ که در آن فشنگ بکار برند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تفنگ شود
همان تیزبال است. (آنندراج). مرغی که به تندی و سرعت پرواز می کند. (ناظم الاطباء). که به شتاب پرد. که تند پرد. تیزپرواز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : از آن بیشه بگریختی شیر نر همی ز آسمان کرکس تیزپر. فردوسی. رستم چرا نخواند به روز مرگ آن تیزپر و چنگل، عنقا را. ناصرخسرو. باز جهان تیزپر و خلق شکار است باز جهان را جز از شکار چه کار است. ناصرخسرو. دولت تیز، مرغ تیزپراست عدل شه پایدام او زیبد. خاقانی. دهر صیاد و روز و شب دو سگ است چرخ باز کبود تیزپر است. خاقانی. تیزپر از کبوتری، برج به برج می پرد بیضۀزر همی نهد، دربدر از سبکسری. خاقانی. تو شاهی چو شاهین مشو تیزپر به آهستگی کوش چون شیر نر. نظامی. خبرم ده که بی خبر شده ام تا نپرم، که تیزپر شده ام. نظامی. و از بروج قوس سیارات تیر تیزپر را طلوع دادند. (جهانگشای جوینی). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
همان تیزبال است. (آنندراج). مرغی که به تندی و سرعت پرواز می کند. (ناظم الاطباء). که به شتاب پرد. که تند پرد. تیزپرواز. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : از آن بیشه بگریختی شیر نر همی ز آسمان کرکس تیزپر. فردوسی. رستم چرا نخواند به روز مرگ آن تیزپر و چنگل، عنقا را. ناصرخسرو. باز جهان تیزپر و خلق شکار است باز جهان را جز از شکار چه کار است. ناصرخسرو. دولت تیز، مرغ تیزپراست عدل شه پایدام او زیبد. خاقانی. دهر صیاد و روز و شب دو سگ است چرخ باز کبود تیزپر است. خاقانی. تیزپر از کبوتری، برج به برج می پرد بیضۀزر همی نهد، دربدر از سبکسری. خاقانی. تو شاهی چو شاهین مشو تیزپر به آهستگی کوش چون شیر نر. نظامی. خبرم ده که بی خبر شده ام تا نپرم، که تیزپر شده ام. نظامی. و از بروج قوس سیارات تیر تیزپر را طلوع دادند. (جهانگشای جوینی). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
کنایه از آفتاب جهانتاب. (برهان) (آنندراج). تشت زرین. آفتاب. (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) : مگر روز قیفال او راند خواهد که تشت زر ازشرق رخشان نماید. سراج الدین سکزی (از انجمن آرا). ، تشتی از طلا. و رجوع به طشت زر شود
کنایه از آفتاب جهانتاب. (برهان) (آنندراج). تشت زرین. آفتاب. (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) : مگر روز قیفال او راند خواهد که تشت زر ازشرق رخشان نماید. سراج الدین سکزی (از انجمن آرا). ، تشتی از طلا. و رجوع به طشت زر شود
قصبۀ مرکزی شهرستان طوالش که در 74 هزارگزی بندرانزلی و سر راه آستارا به بندرانزلی قرار دارد. قصبه ای جدیدالاحداث است که در حدود 300 باب دکان و ادارات مختلف دارد. سکنۀ آن در حدود دوهزار تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
قصبۀ مرکزی شهرستان طوالش که در 74 هزارگزی بندرانزلی و سر راه آستارا به بندرانزلی قرار دارد. قصبه ای جدیدالاحداث است که در حدود 300 باب دکان و ادارات مختلف دارد. سکنۀ آن در حدود دوهزار تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرزشهرستان بروجرد واقع در 43 هزارگزی جنوب الیگودرز کنار راه مالرو چشمه ویران به قلعه هومه. کوهستانی و معتدل، دارای 109 تن سکنه. آب آنجا از چاه و قنات. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری و راه آن مالروست. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرزشهرستان بروجرد واقع در 43 هزارگزی جنوب الیگودرز کنار راه مالرو چشمه ویران به قلعه هومه. کوهستانی و معتدل، دارای 109 تن سکنه. آب آنجا از چاه و قنات. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری و راه آن مالروست. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)